سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سزاوارتر مردم به بخشودن ، تواناترشان است به کیفر نمودن . [نهج البلاغه]

...

به نام خدایی که در همین نزدیکی است...

یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود .
توی انگلیس 2 تا از خدا بی خبر زندگی می کردند یکی از اونا دارن شان بود که مغز خر خورده بود یکی دیگه هم هری پاتر بود که از تیمارستان فرار کرده بود،
خلاصه هر دوتاشون اسکل بودن .
دارن:یک روز وقتی آنی جلوی آینه بود دارن هم رفت کنار او تا خودشو تو آینه ببینه ، بعد یکدفعه دید که هیچ شباهتی به آنی نداره اما اون هیچ توجهی به این مسائل نداشت.آنی پرسید : دارن چرا ما شبیه هم نیستیم ؟ دارن گفت : شاید تو سر راهی باشی . آنی هم که خیلی عصبانی شده بود زبون درازی کرد و رفت.
دارن هوس پیاده روی به سرش زده بود با همون لباس خوابش رفت پارک تا قدم
بزنه.
زمانی که رفت تو پارک همه مردم بهش خندیدند وقتی به خودش اومد دید که لباس خواب گل منگولیش تنشه!!! وبعد از خجالت آب شد و خودشو خیس کرد و پا به فرار گذاشت !
در خانه ای باز بود رفت آنجا بعد یکدفعه کوردا اسمالت را دید به او گفت :ای خائن، تو لارتن رو کشتی
کوردا گفت:زحمت کشیدی ، حداقل می رفتی جلد های قبلی رو می خوندی من گاونر رو کشتم !
کوردا گفت : شما کی هستید؟
دارن گفت :چغندر منو نمی شناسی؟ من دارن 15 سال دارم!!!
دارن آمد تو و گفت چه خانه ی ایکبیری ای داری شبیه خونه ی درویشه .
کوردا گفت : خونه ی من نیست خونه ی درویش و هری پاتره !
دارن پرسید : الان خونه اند ؟
کوردا گفت : خونه اند اما هری خیلی خسته بود رفت بخوابه . چون امروز تو کلاس پیشگویی کار عملی داشتن. پرفسرور تریلانی اونا رو سوار اتوبوس کرده گذاشتشون سر چهار راه و مجبورشون کرده فال حافظ بفروشن دختر ها را هم تو پارکا ول کرده تا برای مردم کف بینی کنند شهرداری هم چند تاشونو گرفته ، خلاصه حسابی در گیر بودند.
دارن پرسید : تو اینجا چه کار می کنی ؟
کوردا گفت :بی کار بودم اومدم اینجا کلفتی !!!
هری دوان دوان از پله ها پاییین آمد بعد هری و دارن با هم سلام و علیک کردند.
یکدفعه دارن باتعجب به هری گفت : تو چه قدر شکل منی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
هری هم گفت : توهم خیلی شبیه من هستی !!!!!!!!!!!!!!!!
بعد دو تا صدای مبهم گفتند شما دو تن جا به جا شده اید!
هری و دارن برگشتن دیدن روح های دامبلدور و کرپسلی آنجاست ، اما روح ها تا دیدن
هری و دارن فهمیدن اونا چه کسانی هستند زدن به چاک.
درویش از پله ها پایین آمد و به دارن و هری سلام کرد و گفت :
اجازه هست قبل از اینکه یک واقعیتی رو براتون بگم یک خاطره از خودم ول کنم؟
هری و دارن گفتند:ول کن!!!
درویش گقت:یک روز بر خانه نشسته بودیم داشتیم تخمنه می خوردیم یکدفعه دیدیم تیلیفون زنگ زد!تیلیفون برداشتیم گفتیم کیسه؟ گفت:جی.کی.رولینگ هسته. گفتم:خوبی چه طوری در سلامتی کامل به سر می بری هوع ؟؟؟ گفت:ها. گفتم: چکار داری؟ گفت:من تو این هری پاتر 7 موندم نمی دونم ولدی رو بکشم یا ای هری رو؟ تو که واردی بیا و این هری پاتر 7 بنویس. خلاصه ما ای هری پاتر 7 رو نوشتیم بعد یه تاکسی دربست گرفتیم از کار شری ویل رفتیم لندن به خبرنگارا هم هچ توجهی نکردیم و کتابه 7 رو دادیم به این رولینگ.
حالا باید یک واقعیتی رو بهتون بگم .
ببین هری وقتی تو به دنیا اومدی مامان و بابات فهمیدن که خیلی چلی و نمی خواستن بچشون تیمارستانی باشه . دارن وقتی هم تو به دنیا اومدی مامان و بابات فهمیدن که حسابی قاتی داری اوناهم مثل مامان و بابای هری دوست نداشتن بچشون خل و چل باشه
به خاطر همین به لرد لاس گفتن که جای بچشون رو با یک بچه ی با هوش عوض کنه .
اما از شانس بدشون لرد لاس از بچه هاشون هم خنگ تر بود و جای هری و دارن را با هم عوض کرد که یکی از یکی آیکیو تر بودن !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
پس نتیجه می گیریم که اسم واقعی هری هری شان واسم واقعی دارن هم دارن پاتر است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!...
آخرش هم نفهمیدیم چرا هری و دارن شبیه هم بودن؟؟؟




محمد ::: چهارشنبه 87/4/5::: ساعت 8:58 عصر

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 6


بازدید دیروز: 1


کل بازدید :50881
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
محمد
وبلاگی دیدنی وجالب برای شما ها
 
 
>>لینک دوستان<<
 
>>لوگوی دوستان<<
 
>>موسیقی وبلاگ<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<